وقتی تنهایی حرف می زند

ساخت وبلاگ
نان دلم راسالها خوردم، الهی شکرحتی اگرگاهی کم آوردم الهی شکرمانندباران بی کلک باریدم اما خودمثل گلی آهسته پژمردم الهی شکرحتی اگررنجاندنم اصلا ملالی نیستتنهاشدم هرلحظه افسردم الهی شکرباکی ندارم ازحدیث کوچه ی شیطانباحرفشان کردند اگرخردم ،الهی شکرجنس دلم ناب است وکم پیدا دراین عالمدنیا اگر گاهی هم آزردم، الهی شکرروشن مسیرم بود ومقصد آسمان اماهردم به سنگی تازه برخوردم، الهی شکرهرجاکه لنگیدم خدا پشت وپناهم بوددربازی احساس من بردم ،الهی شکر! وقتی تنهایی حرف می زند...
ما را در سایت وقتی تنهایی حرف می زند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9koleharfa بازدید : 43 تاريخ : جمعه 30 تير 1402 ساعت: 22:58

توبالهجه ی بارانبامن حرف میزنیمن بالهجه ی دریابرایت درددل می کنمبگذاربرایت بگویمازخشونت امواج درد که عمری بازی ام داده اندازساحل آرامشم که ناجوانمردانهدرخشم طوفان ویرانه شد!از زخمهای آب برداشته ی نمک خوردهکه باهیچ مرحمی التیام نمی یابند!بگذاربرایت بنویسمازدلی که سالهاست معمار عشق است ولیخودش از کوزه ها ی شکسته آب می خوردبگذاربرایت بنویسمازدخترزیبای اشعارمکه چشمانش دل هرعابری راروشن می کندولی خودش اسیرتاریکی است!دختری که همیشه می خنددتا کسی نگریددختری که لبخندرابرلبانش بست کردهامادرشهرشادیها غریبه ترین استفقط به جرم فهم!بگذاربرایت بنویسماز زنی قوی که همهبه صبرو استقامت می شناسندشاما درمقابل عشق توبدجور کم می آوردوازدوری اتروزی هزاران بارمی میرد!بگذاردرگوشت بگویم حال دل دیوانه ام رادورت بپیچم عاشقانه شال دل دیوانه ام رابگذارآغوش تو باشد مقصود پروازم همیشهحتی اگرمحکم ببندی بال دل دیوانه ام وقتی تنهایی حرف می زند...
ما را در سایت وقتی تنهایی حرف می زند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9koleharfa بازدید : 43 تاريخ : جمعه 30 تير 1402 ساعت: 22:58

شهر درخواب است ومن برموج بیداری سوارمثل طوفان بردی ازدریای احساسم قرارشانه هایت مامن عشقندومن محروم ازآناز تب یادت ندارم یک نفس راه فرارتیک وتاک ساعت واعصاب خرد لحظه هااشک ها رقصان بروی گونه ام بی اختیاربی قراری هرنفس تشدید شد درقلب شبدردلم صدها پرنده درهوای انتحارنق نق شیرمریض کهنه هم دیوانه وارمی شود همدست دلتنگی واین حال نزارعاصی ام ازدست این آهنگ غمگین زماندوری ومن همچنان بر روی ریل انتظار کی به پایان می رسدکابوس پرتکرار دردخسته ام ازگم شدن در کوچه های اضطرارمنتظر ،بی چتر، تنها درخیابانهای غمبی تو می گردم به دنبال طناب وچوب دارپس کجایی ابرباران زای عاشق خسته ام گاه گاهی هم براین دیوانه ی عابر ببار شاید ازنو گل کند لبخندلبهای غزلیا بشویی ازتن اشعاردلگیرم غبارصدهزاران سال هم گربگذرد من عاشقممی زنم عشق تو را در گوش دنیاباز جار وقتی تنهایی حرف می زند...
ما را در سایت وقتی تنهایی حرف می زند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9koleharfa بازدید : 45 تاريخ : جمعه 30 تير 1402 ساعت: 22:58